قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت شصت
زمان ارسال : ۱۸۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
یکدفعه اطرافم روشن شد و صدای قطار دورتر.
چشم باز کردم و از میان علفها آسمان آبی را دیدم. نفس راحتی کشیدم. عذاب به پایان رسیده بود و هنوز زنده بودم. جان سالم به در برده بودم.
کمی سرم را بالا آوردم که ع ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00خودتابان میگه قطارایستاددردسشتویی بسته شدپس چطورمیشه رفت دستشویی وقتی که قطارایستاده وازاون درآمد؟🙏😘⚘